وبلاگ :
شهر خوبان
يادداشت :
دغدغه اي به نام تاييد صلاحيت
نظرات :
2
خصوصي ،
14
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
شاكر
چه اهميتي دارد که بسياري از اين ردصلاحيت شده ها به اندازه طول عمر برخي از متوليان نورسته، سابقه خدمت به انقلاب و نظام داشته اند،؟!!چه ارزشي دارد که آنان با وجود آن همه کوشش و تلاش مخلصانه در دوره هاي خطير و نفسگير دهه نخست انقلاب و به رغم برخي بي مهري ها و به عزلت راندن ها در سال هاي بعد، هيچ گاه حتي به اندازه ذره يي در اصالت و ضرورت صيانت از آرمان هاي اصيل انقلاب و اساس نظام ترديد نکرده اند،؟آنچه اهميت دارد، چموشي و ناهمراهي و فضول مآبي اين جماعت است که در هر کار و مسووليتي وارد مي شوند، موجب دردسر مي شوند. عيب عمده و اساسي اين جماعت به اصطلاح اصلاح طلب، صرف نظر از اشکالات مادرزادي و ژنتيک، و حتي با غمض عين از اعوجاجات ايدئولوژيک، اين است که به حد و اندازه خود قانع نيستند. به محض اينکه با آنها رفاقت مي کني، بيش از کوپن خود صميمي مي شوند، به قول آقازاده همسايه ما، جوگير مي شوند. صريح تر بگويم، پررو مي شوند،دوم خرداد سال هفتاد و شش، لطف کردند دولت را دراختيارشان گذاشتند. چه کرديد؟ واقعاً چه کرديد؟، هيچ کاري که بلد نبوده و نيستيد. خدا مي داند در آن هشت سال دولت اصلاحات چه آتشي سوزانديد، پي درپي از اجراي قانون و دفاع از حقوق مردم در برابر قدرت سخن گفتن، حق قانوني منتقد و مخالف را به رسميت شناختن، واژه منحوس دموکراسي و حقوق و کرامت انسان ها را سر زبان ها انداختن، اصطلاحات من درآوردي از قبيل «جامعه مدني» و «تنش زدايي بين المللي» و شعار مسخره «استقلال، آزادي و پيشرفت» را تابلو کردن، آيا اينها هم شد کار يک دولت درست و حسابي،؟فتنه توسعه مطبوعات مستقل و آزادي بيان و ايجاد نهادهاي مدني به ويژه سازمان هاي غيردولتي هم از همان دوره آغاز شد. همين «حساب ذخيره ارزي» هم که خوشبختانه در سال هاي اخير، لايبقي منه الا اسمه، از ارتکاب هاي دولت دوم خرداد است. کار به جايي رسيد که رئيس جمهور دوم خردادي شماحتي يک مقدار اعتبار ارزي را که به طور سنتي در اختيار شخص رئيس جمهور قرار داشت که در موارد فوري و اضطراري هزينه کند، حذف کرد و با شعار مسخره «انضباط مالي» خودش را نيز تابع نظام برنامه و بودجه قرار داد. از اين بي عرضگي بيشتر،؟ اگر من به جاي او بودم مثل يکپارچه آقا، پول ها را مي ريختم توي جيبم، از اين شهر به آن روستا سفر مي کردم و براي رضاي خدا هديه مي کردم به شهروندان عزيز.