نقش نخبگان در پیشرفت هر کشور و نظامی از بدیهیات قطعی و محرز است و هیچ کس در آن تردیدی ندارد. دلیل آن هم کاملا روشن و در معنا و مفهوم نخبه نهفته است. نخبگان به کسانی اطلاق می شود که در هر گروه اجتماعی نقش برتر، پیشتاز، هدایتگر، راهنما و برجسته دارند. از ضریب هوشی بالاتری برخوردارند، مسائل را بهتر و سریعتر از دیگران می فهمند، قدرت تصمیم گیری و ارائه طریق دارند، ریسک پذیرند و در بحرانها تصمیمات درست تر و دقیق تر می گیرند، در جامعه نقش طراحی و معماری دارند. یا خود از مدیران عالی، اجرایی و علمی، اقتصادی و صنعتی می باشند یا مشاورین موثری برای آنان محسوب می شوند، و در مجموع نخبگان جزء دهک اول و برجسته هر جامعه از نظر علم، تخصص، مدیریت، کارآفرینی، تولید ثروت، برخورداری از دانش فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی می باشند که نه دهک معمولی را به صورت مستقیم یا غیرمستقیم راهبری می کنند و در حوزه خود به عنوان گروه مرجع در میان جامعه شناخته می شوند.
با این توصیف، اگر نخبگان با سیاست ها و برنامه های کلی کشور، نظام و دولت همراه و همداستان باشند و قلبا و منطقا به شیوه مدیریت و راه و روشی که در چگونگی اداره امور جاری اعمال می شود، باور و اعتقاد داشته باشند و به عبارتی دست اندرکاران امور توسعه و مدیریت کشور را افرادی شایسته، کارآمد، متعهد و خدوم بدانند و از صداقت و امانتداری آنان اعتماد و اطمینان داشته باشند، قطعا با دل و جان و با عشق و امید توان و استعداد خود را در سازندگی کشور و پیشبرد برنامه ها و حمایت از مدیران به کار می گیرند و اگر چنین نباشد و هاله ای از ابهام، سوء تفاهم و ناباوری نسبت به راه و روشها، توانمندی ها، سیاست ها و کیفیت برخورد با مسائل و پدیده های فرهنگی و اجتماعی در ذهن و اندیشه خود داشته باشند، یا سیاست های دولت و دست اندرکاران امور را در مسائل سیاسی و روابط بین المللی یا طرح های اقتصادی قبول نداشته یا نسبت به آنها نقد جدی داشته باشند و احساس کنند نه تنها گوش شنوایی برای نقدهایشان وجود ندارد، بلکه از منتقدین به طور مختلف خرده گرفته می شود یا با آنان برخورد می شود و دچار محدودیت می شوند، بدیهی است در چنین شرایطی نخبگان از هر نوع و در هر موقعیتی که باشند، دچار سوء ظن، دلسردی، دلخوری و به تبع آن بی اعتمادی شده و در همراهی و مشارکت بی انگیزه و دچار تردید می شوند.
این روزها اقداماتی برای جذب نخبگان در گرایش های مختلف می شود. در رسانه ها، سمینارها، مجالس و جشنواره ها، سفرهای استانی مسئولین و در ملاقات ها و نشست ها تلاش بر جلب اعتماد و برقراری ارتباط با آنها می شود که در جای خود لازم و بسی مغتنم است. ولی به نظر می رسد نخبگان در صورت محدود شدن حمایت از آنها به روشهای کلیشه ای و برخوردهای ظاهری و ابزاری، نه تنها جذب نمی شوند، بلکه این شیوه را نوعی بی احترامی و سوء استفاده از خود می دانند. باید توجه کنیم تجلیل از نخبگان به دادن چند لوح تقدیر یا چند سکه بهار آزادی یا هدایای مشابه یا پاره ای خدمات رفاهی محدود نمی شود. هرچند تشویق و تقدیر در جای خود و با رعایت شرایط و ملاحظات آن امری نیکو و پسندیده است و نیز فراهم کردن امکانات در جهت تقویت عملکرد نخبگان و توفیق آنان در اقداماتشان کاملا لازم است، امری که برخی مسوولان در مقاطع مختلف در این زمینه کوتاهی می کردند.
با این حال در این زمینه باید از روشهایی استفاده کرد که فکر و روح و اندیشه نخبگان را با نظام و مسائل کشور همراه سازد. چرا که در شرایطی که نویسندگان و تحلیلگران مسائل اجتماعی و سیاسی احساس کنند در چارچوب قانون و مقررات نمی توانند آزادانه نسبت به مسائل جاری کشور اظهار نظر کنند یا روزنامه نگاران خود را برای نوشتن ضعف و نارسائی ها مواجه با تنگ نظری ها و تذکرات مکرر ببینند یا هنرمندان در نشست های خود مرتب از تنگ نظری ها و قشری نگری ها با بهانه دفاع از ارزشها بنالند یا دانشجویان عرصه را برای فعالیت های سیاسی- دانشجویی خود بسته ببینند، یا اساتید منتقد و دارای دیدگاه های متفاوت به بهانه های مختلف با تهدیدهای صنفی و بازنشستگی روبرو شوند، در صورت تامین امکانات مادی فراوان هم نمی توان انتظار همیاری نخبگان را داشت.
یا اگر در حوزه کارآفرینی و اقتصادی، صاحبان صنایع و تولیدکنندگان با انواع و اقسام محدودیت ها و تنگناهای مدیریتی و اداری روبرو شوند و در پیشبرد طرحها و برنامه های اقتصادی خود مرتب با تغییر سیاست ها و برخوردهای سلیقه ای روبرو شوند، فضای کسب و کار کشور دچار افت بیشتر و رتبه ما از نظر فساد و در رتبه بندی جهان افزایش می یابد.
در کنار همه این مسائل شرایط و وقایع سیاسی- اجتماعی بعد از انتخابات 88 را نیز باید اضافه کرد. حاصل چنین اوضاع و شرایطی نه تنها فاصله گرفتن نخبگان از نظام و همراهی با مسائل کشور می شود، بلکه با کمال تاسف مشاهده می کنیم جمع زیادی از دانشجویان و فارغ التحصیلان بااستعداد و دیگر دانشگاهیان کشور رحل اقامت بسته و به کشورهای اروپایی، آمریکایی یا مالزی و ... عزیمت می نمایند و کشور از توان و ظرفیت علمی و تخصصی آنان محروم می شود . برخی دیگر نیز دچار آفتهایی نظیر سرخوردگی، دلزدگی و بی انگیزگی شده و به ناچار با حفظ ظاهر و تن دادن به حضور ظاهری در پاره ای از مجالس و نشست ها و تقدیرها با پذیرش انزوا و سکوت و ... روزگار را می گذرانند.
نکته مهم دیگری که ضرورت تامل هرچه بیشتر در کیفیت تعامل و جلب نظر و همراهی نخبگان را دو چندان می سازد، شرایط اعمال تحریم های ظالمانه اقتصادی و تبعات گسترده ناشی از آن می باشد. همه عقلا و فرهیختگان و دلسوزان بر این باورند که مسائل تحریم جز با مشارکت همه گرایش ها و سلایق از جناح های مختلف و متفاوت فکری، سیاسی قابل کنترل و تعدیل نیست و ضرورت آن است که روش های کلیشه ای، ظاهری و تکراری تعامل با نخبگان جای خود را به رفتارهای اعتمادساز، محبت آمیز، امیدبخش و با رعایت کرامت های انسانی و میدان دادن واقعی به همه فکرها و اندیشه ها بدون حب و بغض ها و تنگ نظری ها بدهد و بدانیم و باور داشته باشیم که مقابله همه جانبه و عالمانه با تهدیدهای دشمنان نیازمند مشارکت همگانی، اعتماد عمومی و عزم و اراده ملی است و بدون این سیاست راه به جایی نخواهیم برد.