جامعه ای که فقیر دارد، مطابق معیارهای اسلامی نیست!
جوانان عزیز باید با ملاکهای اسلامی آشنا باشند، و همانها را اساس قرار دهند و اگر چیزی خلاف آن ملاکها دیدند، حکام را متهم کنند نه «احکام» را، که احکام دین، کاملترین قوانین است... و همیشه بدانند که اشخاص، غیر از دیناند، و دین غیر از اشخاص. در این روزگار، همهگونه مبارزه علیه دین راه افتاده و ایادی داخلی استعمار- که ممکن است برخی ظاهرالصلاح و خوشنام هم باشند -این جنگ و شبههافکنی را دامن میزنند
استاد محمدرضا حکیمی، از اندیش ورزان کشور و صاحب کتاب ارزشمند «الحیاة» است. ایشان در یکی از مباحث خود که اخیرا در نشریه فرهنگی "خیمه" منتشر شده، با توجه به نقش فقر و محرومیت به عنوان مانع بزرگ رشد انسان، جامعه دارای فقر را دارای فاصله با ایده آل جامعه اسلامی بر می شمارد:
بسمهالحکیم
لِیَقُومَ النّاسُ بالقِسط
انسان را به این جهان آوردهاند برای رسیدن به «کمال انسانی»، و کمال انسان، با دو چیز برای انسان حاصل میشود: معرفت و عبادت (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ).
انسان، با شناخت خداوند متعال، و سپس عبادت و اطاعت از خدا و دین خدا، به کمال خود نزدیک میشود، و به آن میرسد. و چون انسان در این جهان باید به کمال خود برسد، باید نیازهای مادی او تأمین گردد، زیرا این جهان، جهان ماده و نیاز است. جهان مُلک و طبیعت، جهان نیاز است، جهان ماورای طبیعت و پس از این جهان، جهان بینیازی و استغناست.
بنابراین مطلب روشن و معلوم، باید نیازهای انسان در این جهان تأمین شود تا بتواند به معرفت خدا و عبادت خدا بپردازد. و از این جهت گفتهاند، فقر نزدیک به کفر است.
از سویی دیگر مینگریم که انسانها –همیشه و در همهجا- دو گروهند: محروم و برخوردار. انسانهایی بسیار در جامعهها محرومند و انسانهایی دارا و غنی و برخوردار از نعمتها و امکانات و قدرت و سیاست. و چون همة انسانها -بدون استثنا- باید در مسیر کمال قرار گیرند و به سوی کمال انسانی خویش حرکت کنند، تکلیف انسان محروم چیست؟ یعنی انسانی که به دلیل محرومیت و فقر و کمبود نمیتواند مسیر کمال را طی کند، یا چنانکه باید طی کند، تکلیفش چیست؟ و تکلیف دیگران، و حاکمان و عالمان و اغنیا و توانگران نسبت به او چیست؟
در اینجاست که میبینم خدای حکیم مهربان، پیامبران را فرستاده است برای اجرای عدالت و اقامه «قسط». آیة ??، از سورة مبارکة «حدید» که در آغاز آورده شد، قاطعترین و قدیمترین منشور دفاع از انسان محروم است، زیرا انسانهایی غنی و برخوردار، آنچه خواستهاند بدست آوردهاند، آنان نه تنها نیازی به اجرای عدالت و اقامة قسط ندارند، بلکه اجرای عدالت و قسط به زیان آنان است. زیرا با اجرای عدالت و قسط، اموالی و امکاناتی را که از طبقات محروم جامعه (به نقل احادیث معتبر) گرفته و غصب کردهاند، از آنان پس گرفته میشود و به حقداران محروم از حقوق خویش داده میشود؛ زیرا در احادیث معتبر، از پیامبر اکرم «ص» و ائمة طاهرین «ع» رسیده است که روزی و هزینه و مایحتاج زندگی محرومان در اموال اغنیا و توانگران است، که به آنان نرساندهاند، و در نتیجة این ظلم و غصب، انسانهای بسیاری محروم گشتهاند.
بنابراین، هر حرکت و اقدام اصلاحی (تا چه رسد به انقلاب و اقدامهای انقلابی)، در گام نخستین باید مانع بزرگ رشد و کمال انسان (یعنی؛ فقر، محرومیت، کمبود و نیازمندی) را از سر راه انسانها بردارد، بعد به کارهای دیگر بپردازد؛ زیرا هیچ کاری و اقدامی مقدم بر این اقدام نیست. و خدای متعال هم میفرماید، پیامبران را برای همین کار فرستادیم (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).
بدون اجرای عدالت و اقامة قسط در میان جامعه، و در سراسر جامعه (از وسط شهرها تا دورترین روستاها)، هر حرکتی و اقدامی و اصلاحاتی و انقلابی فاقد ارزش است، زیرا در جهت حرکت و تعالیم پیامبران و امامان «ع» قرار ندارد، و بطبع، مورد رضای خداوند متعال نیست.
علی «ع» میفرماید: «الذّلیلُ عِندی عَزیزٌ، حَتّی آخُذَ الحَقّ لَهُ، وَالقَویُّ عِندی ضَعیفٌ، حَتّی آخُذَ الحَقّ مِنه» (فیضالاسلام، خطبة ??)؛ یعنی، مردم ثروتمند را که با قدرت مال، بر شئون جامعه تسلط یافتهاند، پایمال میکنم و حق انسان ضعیفشده و مستضعف و محروم را از حلقوم آنان بیرون کشم و به محرومان میرسانم.
و باید بدانیم که اجرای قسط و عدل، امری ساده و شوخی و شعاری و تبلیغاتی و شرکت سهامی نیست!! یا نباید از دین دم زد و سخن گفت، یا نباید دین را ضایع کرد، و نسلهای جوان را از دین و توان دین بر اجرای عدالت و قسط، و ساماندهی به حیات و معیشت جامعه، ناامید ساخت، و به سوی بیاعتقادی سوق داد، و در چنگال لامذهبانی که انواع شبهات اعتقادی را نشر میدهند، گرفتار ساخت.
حضرت امام جعفر صادق «ع» -مربی بزرگ فرد و جامعه در تاریخ- میفرماید: «اگر عدالت اجرا شود فقیری در میان مردم باقی نمیماند» (اِنّ النّاسَ اِذا عُدِلَ بینَهم یَستغْنُون الحیا›، ج ?)
بنابراین، اگر ما شیعه هستیم، و راست میگوییم، و نمیخواهیم –به هر قیمت، اگرچه با تضییع دین خدا و محو احکام قرآن و تعالیم جعفری- قدرت داشته باشیم، باید بدانیم که با این سخن صریح امام صادق «ع» -که از امام موسی بن جعفر «ع» نیز رسیده است- اگر یک فقیر، حتی یک فقیر و کمبوددار در جامعهای باشد، اگرچه در دورترین روستا، آن جامعه را نمیتوان مطابق معیارهای اسلامی و جعفری ارزیابی کرد.
و از اینجاست که علی «ع» میفرماید، در کوفهای که امروز من در آن حکومت اسلامی تشکیل دادهام، نه بیکاری پیدا میشود، نه بیخانه و سر بیپناهی، و نه فاقد رفاهی (الحیا›، ج ?). و علی «ع»، بعنوان یک حاکم اسلامی حکومت میکرد، نه امام معصوم «ع»؛ پس مغالطه نکنند و بگویند، او علی بود ... مالک اشتر که علی نبود؛ هر چه در «عهدنامة مالک اشتر» آمده است، ملاک حکومت اسلامی است (?? ماده، از عهدنامه استخراج شده و در کتاب «کلام جاودانه»، ص ??? تا ??? آمده است، ملاحظه شود). هر حکومتی و مدیریتی و اقتصادی و قضاوتی، از عهدنامه پایینتر بود، و هرگاه وضع معیشت مردم و حفظ کرامت انسان، به حد عهدنامه نرسید، آن حکومت و مدیریت و اقتصاد و ... به هیچوجه قرآنی و اسلامی و علوی و جعفری نیست، و نمیتواند باشد.
اصولاً، اگر در هر جامعه عدالت اجرا شود، مردم از نظر فرهنگی رشد میکنند. و جامعهای که دارای رشد باشد، مطالبات دارد؛ یعنی، به هر چگونگی از نظر مدیریت و قضاوت و اقتصاد رضایت نمیدهد، و هر بازاری، هرگونه نرخگذاریی و هرگونه رفتار با انسان را نمیپذیرد ... ممکن است مردمان جامعهای معتقد باشند، اما به حد لازم از آگاهی نرسیده باشند. ملاک جامعه آگاه، مطالبات آن جامعه است. علی «ع»، در سخنان خود، که در «نهجالبلاغه» و روایات دیگر آمده است، جامعه را به اظهار شخصیت در برابر قدرت تشجیع میکند، و کرامت انسانی را گوشزد میفرماید.
و در مختصرترین و کوتاهترین کلام، حکومت اسلامی، «نظام عامل بالعدل» است، و جامعه اسلامی، «جامعه قائم بالقسط» ... ولاغیر ولاغیر ...
جوانان عزیز در این نسل و نسلهای آینده، باید با ملاکهای اسلامی آشنا باشند، و همانها را اساس قرار دهند ... و اگر چیزی برخلاف آن ملاکها دیدند، «حکام» را متهم کنند نه «احکام» را، که احکام دین، کاملترین احکام و قوانین است برای سعادت افراد و جامعه ... و همیشه بدانند که اشخاص، غیر از دیناند، و دین غیر از اشخاص است.
در این روزگار، که استعمار مسیحی و استکبار جهانی، همهگونه مبارزه علیه دین براه انداخته است، و ایادی داخلی استعمار –که ممکن است برخی ظاهرالصلاح و خوشنام هم باشند- این جنگ و شبههافکنی را دامن میزنند... باید دانست که آخرالزمان است، و عمل به دین – بخصوص در سطح حاکمیت و قدرت- بسیار مشکل است، و با اینهمه، حفظ دین و اعتقادات، وظیفه است، تا سعادت ابدی و آرامش اخروی انسان فدا نشود، باید خیلی مراقب و مواظب بود ... هر چه چیزی نفیستر و پربهاتر باشد، حفظ آن لازمتر و مشکلتر است...
وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِیّ الْعَظِیمِ
و السّلام علی مَن یَخدِمُ الحقَّ لذاتِ الحق، و یدعو الی اِقامة القسط و العدل