از شب قبل تهران وضعیت عجیبی پیدا کرد، درست از ساعت 3 بعدازظهر 21 بهمن که امام لغو حکومت نظامی را اعلام کرده بودند، مردم به خیابانها ریختند. همه جا جوش و خروش بود. همه در صحنه بودند، جوانان مشغول سنگر بندی، صدای تیرانداری پراکنده به گوش می رسید، شب مردم به کلانتریها و واحدهای پلیس و شهربانی حمله ور شدند، کلانتریها با هجوم مردم سقوط می کردند. نظم شهر به دست نیروهای انقلابی افتاده بود. از صبح 22 بهمن در خیابان های اصلی صدای حرکت تانک ها و گاهی شلیک گلوله ها به گوش می رسید، با یکی از دوستان دانشگاه با ماشین هیلمن می چرخیدیم، ساعت نزدیک 6 بعد از ظهر بود که به میدان باغ شاه سابق(حر) رسیدیم.
نیروهای مردمی درپادگان مقابل باقیمانده نیروهای نظامی که رودرروی مردم ایستاده بودند، مقاومت می کردند، رادیوی ماشین را روشن گذاشته بودم. درست مقابل پادگان سر میدان ایستاده بودیم. جمع زیادی از مردم مرکز رادیو تلویزیون جام جم را به محاصره درآورده بودند و برای تصرف این مرکز تلاش می کردند. ساعت 6 بود که زیباترین صدایی که سال ها انتظازش را می کشیدیم، از رادیو پخش شد و آن این بود که: ملت شریف ایران! اینجا صدای انقلاب ایران است و بلافاصله گفت: صدای انقلاب اسلامی ایران است و بعد سرود ای ایران ای مرز پرگهر پخش شد.
از شادی اشک شوق ریختیم. خدای بزرگ را شکر کردیم. به سمت پادگان شاهپور سابق در خیابان حافظ فعلی حرکت کردیم. مردم وارد پادگان شده بودند، به اسلحه خانه رفتیم و دو قبضه تفنگ M1 برداشتم.
سری به خانه زدیم. ساعت حدود 8 شب بود، تلویزیون روشن بود و برای اولین بار پیام امام توسط حضرت آیت الله موسوی اردبیلی قرائت می شد که مردم را برای آرامش و هوشیاری و حضور در صحنه دعوت می کردند. دوباره با چند نفر از فامیل و دوستان ژیان ابوی را برداشتم و به پادگان فرح آباد رفتیم. جمع زیادی مشغول تخلیه انبارهای اسلحه و مهمات بودند. بعضی از مردم و بعضی هم از گروه های چپ که بعد در مقابل انقلاب ایستادند. چند جعبه بزرگ فشنگ نصیب ما شد... و در عقب ژیان گذاشتیم و به خانه برگشتیم... و اینچنین یکی از مردمی ترین و دینی ترین انقلاب تاریخ معاصر به پیروزی رسید، مردم سراسر شور، احساس محبت و ایثار شده بودند...
یاد آن روزهای زیبا به خیر و امید که ارزشهای آن ایام را فراموش نکنیم