سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تجلی آرمان و اندیشه زهرا(س) - شهر خوبان


درباره نویسنده
تجلی آرمان و اندیشه زهرا(س) - شهر خوبان
سید حمید کلانتری
در بهار سال 1335 در همت آباد در 30کیلومتری یزد متولد شدم. حدود سه سالگی از یزد به تهران رفتیم. در آن سالها خیلی ها به دلیل خشک شدن قنات آبادی به تهران و اطراف مهاجرت کردند. دوران ابتدایی در میدان بروجردی زندگی می کردیم.وبعد به خیابان پیروزی و کوکاکولا رفتیم. در فعالیتهای فرهنگی،مذهبی مسجد مسلم ابن عقیل و مسجد حضرت محمد ( ص) که از مساجد فعال تهران و منطقه بودند،تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی مشارکت داشتم. بعد از دریافت دیپلم ریاضی در انشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی (ملی سابق) پذیرفته شدم. از همان سال اول جزء جمعی بودم که مجموعه فعالیت های مبارزاتی دانشگاه را برنامه ریزی و هدایت می کرد. در سال 56 ازدواج کردم ، حاصل ازدواج 4 فرزند( 2پسر و 2دختر ) می باشد. خدای مهربان را به خاطر داشتن همسرو فرزندانی خوب و همراه همیشه شاکرم. پس از انقلاب یک سال مدیر دبیرستان آذر شدم و از بهار سال 60 به جهاد سازندگی پیوستم. جهاد درسهای بسیار زیادی در امور مختلف به ویژه برنامه ریزی ، مدیریت کار با مردم به ویژه جامعه شریف روستایی نصیبم ساخت. دوسال و نیم معاون ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ و پس از پایان جنگ به عنوان معاون امور اجتماعی وزارت جهاد و بعد معاون ترویج و مشارکت مردمی انتخاب شدم. پس از 4سال ونیم خدمت در این مسئولیت به دلایلی 4سال از جهاد خارج شدم. 2سال به عنوان مشاور وزیر ارشاد و 2سال هم معاون پژوهشی دبیرخانه شوراهای جوانان. با انتخاب آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور در 2 خرداد 76 دوباره به جهاد برگشتم و به عنوان معاون وزیر و رئیس سازمان جنگلها مراتع کشور معین شدم. بعد از 4سال به دعوت دوستان و برادران یزدی و با تصویب دولت به عنوان استاندار یزد منصوب شدم. 4سال و 40 روز هم در این مسئولیت که فضای جدیدی از کار و تلاش در عرصه منطقه ای بود، در خدمت همشهریان خوب و عزیز یزدی فعالیت نمودم و فرصتی فراهم شد تا با نیازها ، استعدادها ، امکانات و محدودیت های توسعه استان از نزدیک آشنا شوم. پس از بازگشت به تهران طی دو سال گذشته به صورت تمام وقت و پاره وقت در دبیرخانه مجمع تشخیص ، به عنوان مسئول کمیته مدیریت و نظام اداری مشغول بوده ام و البته در کنار این موضوع در چند موسسه عام المنفعه و غیردولتی و یکی دو شرکت همکاری نموده ام و حال در خدمت شهرخوبان به عنوان کانونی برای اندیشیدن
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
یزد
انتخابات
مناسبت
دیدارها
پیامها
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
شهریور 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 88
بهمن 88
اسفند 88
فروردین 89
اردیبهشت 89
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
آذر 89
آبان 89
مهر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
اردیبهشت 90
تیر 90
مرداد 90
مهر 90
شهریور 90
آذر 90
آبان 90
دی 90
خرداد 91
مهر 91
آذر 91
آبان 91
دی 91
بهمن 91
فروردین 92
اسفند 91
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
تیر 93
مرداد 93
اسفند 93
بهمن 93
فروردین 94
شهریور 94
فروردین 95
بهمن 94
اردیبهشت 95
تیر 95
آبان 95
آذر 95
اردیبهشت 96
تیر 96
آذر 96
دی 96
اسفند 96
شهریور 97
خرداد 97
اردیبهشت 98
تیر 98
شهریور 98
دی 98
بهمن 98
مرداد 99
مهر 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اردیبهشت 0
تیر 0
خرداد 0
مرداد 0
شهریور 0
بهمن 0
دی 0
خرداد 1
مرداد 1
شهریور 1
خرداد 2
مرداد 2
اسفند 2
شهریور 3


لینک دوستان
یزدنا
یزد فردا
یزدآنلاین
سید محمد خاتمی
توان گستر
رستاق
شهرنیکان
بهارنو
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
تجلی آرمان و اندیشه زهرا(س) - شهر خوبان

آمار بازدید
بازدید کل :348482
بازدید امروز : 20
 RSS 

امروز سالروز شهادت بانوی بزرگ اسلام و بهانه خلقت، مادر و دختر پیامبر گرامی اسلام(ص)، همسر و همراه اولین امام شیعه، حضرت مولی الموحدین علی(ع) و مادر سیدان جوانان بهشت جاودان الهی و 9 امام همام دیگر و سرور زنان جهان است. همراه با تسلیت این مصیبت بزرگ، همه عزیزان را به مطالعه خطبه مشهور آن حضرت که تجلی آرمان و اندیشه او در دفاع از آیین پیامبر(ص) و ولایت و امامت همسر و نشانگر عمق اندیشه و ژرف‌اندیشی آن بانوی بزرگ است، توصیه می‌نمایم.

این متن ترجمه جناب سید مهدی شجاعی از این خطبه است:

بسم الله الرحمن الرحیم

 سپاس خداى را بر آنچه انعام فرموده و شکر هم او را بر آنچه الهام نموده و ثنا و ستایش بر آنچه از پیش ارزانى داشته.
حمد به خاطر همه نعمت ها و مواهب و هدایایى که پیوسته بشر را احاطه کرده و پیاپى از سوى او بر انسان نازل شده.
شماره آنها از حوصله عدد بیرون است و مرزهاى آن از حد جبران و پاداش فراتر و دامنه آن تا ابد از حیطه اداراک بشر گسترده تر.
مردمان را ندا داد تا با شکر استمرار و ازدیاد نعمت را طلب کنند. و ستایش خلایق را با افزایش نعم خویش بر انگیخت و دعا را وسیله افزونى نعمت ها قرار داد. و شهادت مى دهم که «لا اله الا الله» خدایى که هیچ شریکى برایش متصور نیست.
کلمه اى که تاویل آن اخلاص است و دلها به آن گره خورده است و اندیشه ها از آن روشنى یافته است.
خدایى که چشم ها را توان دیدن او نیست و زبان ها را قدرت وصف او نه.
خدایى که بال وهم و اندیشه و خیال، تا اوج درک ذاتش نمى رسد.

اشیاء را آفرید بى آنکه پیش از آن چیزى موجود باشد و آنها را با قدرت و مشیتش بى هیچ قالب و مثالى تکوین فرمود، بى آنکه به خلقت آن محتاج باشد، یا در آن فایدتى بجوید، مگر تثبیت حکمتش و هشیار کردن خلایق بر طاعتش و اظهار قدرتش و رهنمایى مردم به عبودیتش و عزت بخشیدن به دعوتش.
سپس ثواب را در مقابل طاعت و عقاب را در برابر معصیت قرار داد تا بندگان از خشم و انتقام و عذابش به سوى جنات رحمتش شتاب بگیرند. و شهادت مى دهم که پدرم محمد، بنده و رسول خداست. و خداوند او را انتخاب کرد پیش از آنکه به سوى مردم گسیل دارد و نامزد رسالتش کرد پیش از آنکه او را بیافریند و او را برگزید و برترى بخشید، پیش از آنکه مبعوثش کند. و آن هنگام که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در سرحد عدم و در هاله اى از ترس و وحشت و ظلمات سیر مى کردند.
از آنجا که خداوند علم و احاطه و معرفت به عواقب امور و حوادث روزگار و منزلگاه مقدرات داشت، او را برانگیخت تا کار خدایى خویش را به اتمام رساند و حکم قطعى خویش را امضا کند و مقدرات حتمى اش را نفوذ بخشد.
پس محمد رسول خدا با امتهایى مواجه شد، فرقه فرقه شده در مقابل آئین ها و زانو زده در مقابل آتش ها و فروافتاده در مقابل بت ها و گرفتار آمده در دام انکار خدا.

پس خداى تعالى با محمد تاریکى ها را روشن کرد و تیرگیهاى ابهام را از دلها زدود و ابرهاى سیاه را از مقابل دیده ها کنار زد.
پیامبر کمر به هدایت مردم بست و آنها را از گمراهى نجات بخشید و نور بصیرت بر چشمهاى تاریکشان پاشید و آنها را به سوى دین محکم و استوار سوق داد و به صراط مستقیم فراخواند. تا اینکه خداوند او را به اختیار و رغبت و ایثار او و با دست رافت خویش به سوى خود برد.
پس محمد (ص) اکنون از شر این دنیا در آسایش است و گرد او را فرشتگان نیکوکار فراگرفته اند و خشنودى پروردگار غفار بر او سایه افکنده و همجوارى خداوند جبار نصیبش گردیده.
درود خدا بر پدرم، پیامبر او و امین وحى او و برگزیده او و منتخب و مرضى او. و سلام و رحمت و برکت خدا بر او.
***
شما اى بندگان خدا!
مرجع و نگاهبان و پرچمدار امر و نهى خداوندید و حاملان دین او و وحى او و امناء خداوندید بر خویشتن و مبلغان اوئید به سوى امت ها.
زمامدار حق اکنون در میان شماست با پیمانى که از پیش با شما بسته است.
یادگارى که براى شما باقى گذاشته است، کتاب ناطق خداست و قرآن صادق و نور فروزان و شعاع درخشان.
کتابى که حجت هاى آن روشن است، بواطن آن آشکار، ظواهر آن متجلى و پیروان آن مفتخر و مورد غبطه اقوام دیگر.
کتابى که تبعیت از آن، انسان را به سوى رضوان سوق مى دهد و گوش جان سپردن به آن، نجات را به ارمغان مى آورد و حجت هاى نورانى خداوند بواسطه آن شناخته مى شود.
تفسیر فرایض و واجبات و حدود محرمات و روشنایى بینات و کفایت براهین و استدلالات و فضائل و محسنات و رخصت ها و موهبت ها و اختیارات و شرایع و مکتوبات، همه و همه به واسطه قرآن شناخته مى شود. و خداوند ایمان را آفرید براى تطهیر شما از شرک. و نماز را آفرید براى تنزیه شما از کبر. و زکات را براى تزکیه جان شما و افزایش روزى شما. و روزه را براى تثبیت اخلاص شما. و حج را براى پایدارى دین شما. و عدل را براى تنظیم قلب هاى شما.

اطاعت و امامت ما را بر شما واجب کرد براى نظام یافتن ملت و در امان ماندن از تفرقه. و جهاد را وسیله عزت اسلام قرار داد و صبر را وسیله اى براى جلب پاداش حق. مصلحت عامه را در گروى امر به معروف قرار داد و نیکى بر پدر و مادر را سپرى ساخت براى محافظت از آتش قهر خودش و پیوند خویشان را وسیله افزایش جمعیت و قدرت ساخت و قصاص را وسیله حفظ خونها و وفاء به نذر را موجب آمرزش و رعایت موازین در خرید و فروش را براى از میان رفتن کم فروشى و نهى از شرابخوارى را براى دورى از پلیدى ها و پرهیز از تهمت ناروا را حجابى در برابر غضب خداوند و ترک سرقت را وسیله اى براى ورود به وادى عفت قرار داد. و شرک را حرام کرد تا خدا پرستى جامه اخلاص بپوشد.
پس تقواى خدا پیشه کنید آنچنانکه شایسته است و جز در لباس اسلام نمیرید. و فرمانبردار خدا باشید در آنچه امر فرموده و از آنچه نهى کرده که همانا بندگان اندیشمند خدا به مقام خشیت او نائل مى شوند.
***
اَیُّها النّاس! اِعْلَموُا اَنّى فاطِمَةٌ وَ اَبى مُحَّمَد.« هان اى مردم! بدانید که من فاطمه ام و پدرم محمد است. »
حرف اول و آخرم یکى است.
نه غلط در گفتارم جا دارد و نه خطا در کردارم راه.
پیامبرى از خود شما به میان شما آمد که رنجهاى شما بر او گردن بود و به هدایت شما حرص مى ورزید و با مومنان رافت و مهربانى داشت.
اگر بخواهید او را بشناسید، مى بینید که پدر من بوده است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموى (شوى) من بوده است نه برادر مردان شما. و راستى که چه خوب نسبتى است این نسبت.

پس او رسالت خود را به انجام رسانید و با انذار آغاز کرد، از پرتگاه مشرکان رو بر تافت، شمشیر بر فرق آنان نواخت، گردن هایشان را گرفت، گلوگاهشان را فشرد و با بهترین زبان، زبان موعظه و حکمت، آنان را به سوى خدا دعوت کرد.
آنقدر بت شکست و آنقدر پشت افکار آنان را به خاک مالید که تا جمعشان از هم پاشید و هزیمت تنها گریزگاهشان شد.
شب گریخت و صبح مجال ظهور یافت و حق جلوه گرى کرد و با کلام زمامدار دین، عربده هخاى شیاطین، خاموش شد.
خارهاى نفاق روفته گردید و گره هاى کفر و شقاق گشوده گشت... و آنگاه زبان شما به گفتن «لا اله الا الله» باز شد. و این در حالى بود که تهى و تنها بودید و پرتگاهى از آتش در کناره شما شعله مى کشید.
هیچ بودید.
هیچ نبودید. به جرعه اى آب مى مانستید و لقمه اى که به دمى خورده مى شود.
ضعفتان، طمع برانگیز بود.
آتش زنه اى بودید که روشنى نیافته خاموش مى شدید.
زیر پا بودید، لگدمال عابران.
آب متعفن مى نوشیدید، خوراکتان از برگ درختان بود. ذلیل و درمانده بودید و همیشه در هول و هراس از اینکه پایمال این و آن شوید.
بعد از این حال و روز، خداى تعالى شما را با محمد (ص) نجات داد درود خدا بر او- چه بلاها که از دست مردم کشید، از گرگان عرب و سرکشان اهل کتاب.
هرگاه که آتش جنگ برمى افروختند، خدا خاموشش مى کرد. هر دم که شاخ شیطان عیان مى شد یا اژدهاى مشرکین دهان باز مى کرد، پیامبر برادرش على را به کام اژدها مى فرستاد. و او- على- تا پشت و پوزه دیو صفتان بدکنشت را به خاک نمى مالید و آتش کینه هایشان را به آب شمشیر خاموش نمى کرد بازنمى گشت.
غرق بود در عشق خدا و پر تلاش در مسیر خدا و نزدیک با رسول خدا.
او مردى مرد بود از دوستان خدا و هست؛ سید اولیاء خدا، همیشه تلاشگر، همیشه مقاوم همیشه خیر خواه و همیشه قبراق و حاضر به یراق. و لى شما... شما در آن گیرودار، خوب آسوده زیستید و خوب خوش گذاراندید و گوش خواباندید و چشم دراندید تاکى چرخ روزگار علیه ما بگردد.
همان شما که از جنگها مى گریختید و دشمن پشتتان را بیشتر مى دید تا رویتان را، همان شما چشم براه گردش روزگار علیه ما شدید ...
تا پدرم وفات کرد...

خدا خانه پیامبران و جایگاه برگزیدگان را براى او ترجیح داد. و بعد... علائم خفته نفاق در شما آشکار شد و از اعماق وجودتان سر برآورد.
لباس دین برایتان کهنه شد و سردسته گمراهان زبان درآورد. و ناچیزان هیچگاه به حساب نیامده سر جنباندند و اظهار وجود کردند. و عربده هاى سراب پرستان و باطل جویان در عرصه دلهاى شما پیچید. و شیطان از مخفى گاه خود سر برآورد و شما را به نام خواند.
شما را بلافاصله آشناى کلامش یافت و پاسخگوى دعوتش و آماده براى پذیرفتن خدعه و فریب و نیرنگش.
شما را از جا بلند کرد و دید که چه راحت برمى خیزید و شما را گرم کرد و دید که چه آسان گرم مى شوید و آتش در خرمن کینه هاتان انداخت و دید که چه زود شعله مى گیرید.
پس به اغواى شیطان بر شترى نشانه گذاشتید که از آن شما نبود و بر آبشخورى وارد شدید که غصب محض بود.
خطایى خواسته و اشتباهى دانسته! و این در حالى بود که از عهد پیامبر هنوز چیزى نگذشته بود.
زخم مصیبت هنوز تازه بود و دهان جراحت هنوز به هم نیامده بود و پیامبر هنوز بیرون قبر بود.
بهانه آوردید که از فتنه مى ترسیدیم (و خلیفه برگزیدیم) و اى که هم الان در فتنه افتاده اید و هم اکنون در قعر فتنه اید و راستى که جهنم برکافران احاطه دارد.

پس واى بر شما! چطور تن دادید؟! چطور راضى شدید؟! چه کردید؟! به کجا مى روید؟!
این کتاب خداست در میان شما! همه چیزش روشن است. احکامش درخشان است، نشانه هایش چشمگیر است، نواهى اش واضح است و اوامرش آشکار، اما شما آن را پشت سر انداخته اید، زیر پا گذاشته اید.
آیا از آن گریزان شده اید؟ یا غیر آن را به حکمت مى طلبید.
آه که ستمکاران جانشین بدى براى قرآن برگزیدند.
و آنکه غیر از اسلام دینى بجوید از او پذیرفته نمى شود و او در قیامت از زیانکاران است .
چندان درنگ نکردید که فتنه ها آرام گیرد، ناقه خلافت را پیش از آنکه حتى رام شود، به سوى خود کشیدید.
آتش فتنه ها را برافرختید و شعله هاى آن را دامن زدید. گوش یبه زنگ شیطان گمراه کننده شدید و کمر به خاموش کردن انوار دین حق و سنت نبى برگزیده او بستید. به بهانه گرفتن کف از روى شیر، ان را تماما مخفیانه نوشیدید. و با انبوه مردم بر فرزندان و خاندان پیامبرتان حمله ور شدید.

اما ما صبر کردیم، خنجر بر گلو و نیزه بر شکم، تاب آوردیم و دم نزدیم. تا جائیکه شما فکر مى کنید که ما ارث نمى بریم. تا جائیکه حکم جاهلیت را بر ما جارى مى کنید. و چه حکمى بهتر از حکم خداست.
براى کسانى که ایمان دارند؟ آیا نمى دانید؟ مى دانید. برایتان از خورشید میانه روز، روشتنتر است که من دختر پیامبرم.
آى مسلمانان! آیا این حق است که ارث من به زور گرفته شود؟!
اى پسر ابى قحافه! اى ابوبکر!
آیا این در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرت ارث نبرم؟!
عجب نوبر زشتى آورده اى!
آیا عمدا کتاب خدا را ترک گفتید و پشت سر انداختید یا نمى فهمید؟!
آیا قرآن نمى گوید:
سلیمان از داود ارث برد آیا قرآن در ماجراى زکریا نمى گوید که:
زکریا عرضه داشت: خدایا به من فرزندى عنایت کن تا از من و آل یعقوب ارث ببرد. ؟ این کلام قرآن است که:
خوشیاوندان در ارث بردن بر بیگانگان ترجیح دارند. و این نیز که:
سفارش خداوند در مورد اولاد این است که ارث پسران، دو برابر ارث دختران. و باز مى فرماید:
اگر کسى مالى از خود بگذارد، براى پدر و مادر و بستگان به طرز شایسته وصیت کند و این حقى است بر عهده پرهیزکاران. آیا شما گمان مى برید که من هیچ ارث و بهره اى از پدرم ندارم؟!
آیا خدا آیه اى مخصوص شما نازل کرده و پدرم را استثناء نموده؟!
یا مى گوئید: اهل دو مذهب از یکدیگر ارث نمى برند و من و پدرم پیرو دو مذهبیم ؟!
آیا شما به عموم و خصوص قرآن از پدرم و پسر عمویم (على) واردترید؟ بیا! بگیر! این مرکب آماده و مهار شده را بگیر و ببر.
دیدار به قیامت! که چه نیکو داورى است خدا و چه خوب دادخواهى است محمد (ص) و چه خوش وعده گاهى است قیامت.
در آن روز اهل باطل زیان مى کنند و پشیمانى در آن روز بى فایده است و براى هر خبرى قرارگاهى است. پس خواهید دانست که عذاب خوارى افزا بر سر چه کسى فرود خواهد آمد و عذاب جاودانه بر چه کسى حلول خواهد کرد.
***
رو کردید به انصار و ادامه دادید:
اى جوانمردان! اى بازوان ملت! و اى یاوران اسلام!
این خمودى و سستى و بى توجهى نسبت به حق من براى چیست؟ این تغافل و سهل انگارى در برابر ستم چراست؟ آیا پدرم رسول خدا (ص) نمى فرمود:
حرمت هر کس با احترام به فرزندش داشته مى شود ؟ چه سریع یادتان رفت و چه با عجله از راه فرو افتادید و چه تند به بیراهه پیچیدید. شما مى دانید که حق با من است و مى بینید که حق پایمال مى شود و مى توانید از من حمایت کنید و حق مرا بگیرید، اما نمى کنید.

آیا مى گوئید که پیامبر مرد و تمام؟ آرى این مصیبتى بزرگ است، مصیبتى در نهایت وسعت. شکافى است که هیچ گاه پر نمى شود و زخمى است که هر روز بازتر مى شود.
زمین، تیره غیبت اوست و ستارگان بى فروغ از هجران او.
در مرگ او کوههاى امید و آرزو متلاشى است و خارهاى یاس آشکار.
با مرگ او احترام از میان رفته است و هیچ حریمى محفوظ نیست.
بخدا که این مصیبت، بدمصیبتى است، بزرگ بلیه اى است.
بلیه و مصیبتى که هیچ حادثه توانفرسا و طاقت سوزى مثل آن نیست.
اما کتاب خدا این مصیبت را پیش از ورود خبر داده بود، همان کتابى که در خانه هاى شماست و شب یا روز، آرام یا بلند ، با تلاوت یا زمزمه مى خوانید و گفته بود که:
این حکمى حتمى است و قضائى قطعى که پیش از این هم بر انبیاء و رسل وارد شده است و آن خبر این است: و ما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین. و محمد جز پیامبرى نیست که پیش از او هم پیامبرانى آمده اند، اگر او بمیرد یا کشته شود شما به گذشته برمى گردید و هر کس به جاهلیت گذشته روى برد، به خداوند زیانى نمى رساند و خدا پاداش سپاسگزاران را مى دهد.

اى فرزندان قبله! ( بانوى شرافتمندى که نسبت شما بدو مى رسد) آیا رواست که میراث پدرم پایمان شود و شما نظاره گر باشید؟ آیا رواست که نداى تظلم مرا بشنوید و دم برنیاورید؟ صداى من در میان اجتماعتان طنین مى افکند، دعوت مرا مى شنوید و از حال و روزم خبر مى شوید. شما از ابزار دفاع از حق، چیزى کم ندارید.
داراى عده و عده اید. نفرات دارید، نیرو دارید، ابزار دارید، سلاح و زره و سپر دارید ، اما پاسخ دعوت مرا نمى دهید؟ به داد من نمى رسید؟ فریاد استغاثه مرا مى شنوید، اما یارى ام نمى کنید؟ شما که به شجاعت و جنگاورى معروفید.
شما که به خیر و صلاح شهره اید.
بر شما که نام انصار و یاور نهاده شده.
شما که دست چین شدید، برگزیده شدید. شما چرا؟ شما همانید که با عرب پیکار کردید، زخم زدیده و زخم خوردید، رنج کشیدید و محنت بردید، با امت هاى مختلف به مبارزه پرداختید، با پهوانان و جنگجویان بزرگ ستیز کردید.
پیوسته با ما گام برمى داشتید و اوامر ما را گردن مى نهادید. تا آسیاى اسلام برمحور خاندان ما به گردش درآمد و شیر در پستان مادر دهر فزونى گرفت و نعره هاى شرک آمیز خاموش شد و دیگ تهمت و طمع از جوش افتاد و شعله هاى کفر به خاموشى نشست و نواى هرج و مرج در گلو خفه شد و دین، نظام یافت و شکل گرفت. و اکنون چرا بعد از آن همه زبان آورى، دم فرو بسته اید و به وادى حیرت افتاده اید؟ چرا حق را بعد از آشکار شدنش مخفى مى کنید؟ چرا پس از آن همه پیشگامى عقب نشسته اید؟ چرا پیمانهایتان را شکسته اید؟ چرا بعد از ایمان، تازه به شرک روى آورده اید؟ قرآن مى گوید:
آیا نمى جنگید با گروهى که عهد شکستند و کمر به اخراج رسول بستند و آتش جنگ را برافروختند. آیا مى ترسید از آنان در حالیکه خدا سزاوارتر است براى ترسیدن اگر که مومنید. به هوش که من مى بینم شما به سوى تنبلى و تن آسائى و عافیت طلبى مى روید.

شما کسى را که از همه سزاوارتر براى زمامدارى مسلمین بود ، کنار گذاشتید و با راحتى و تن پرورى خلوت کردید و از تنگناى مسئولیت ها به فراخناى بى تفاوتى و بى خیالى روى آوردید.
آنچه را که حفظ کرده بودید، بیرون افکندید و آنچه را که فرو برده و اندوخته بودید، از گلو برآوردید.
اما چه باک، این آیه قرآن است که:
اگر شما و هر که روى زمین است، کافر شوید، به خدا زیانى نمى رسد و او حمید است و بى نیاز از همگان.
آگاه باشید که من گفتم آنچه را باید بگویم با اینکه مى دانم سستى و خوارى و ترک یارى حق در وجودد شما لانه کرده و خیانت و بى وفایى با گوشت و پوستتان عجین شده. و لى اینها جوشش دل اندوهگین است و فوران خشم و درد و حرکت امواج خروشان غمى که در دریاى دل، تنگى مى کند و سر بر ساحل سینه مى ساید و رخ مى نماید.
به هر حال اکنون حجت بر شما تمام است.
بگیرید این خلافت را و آن فدک را ولى بدانید که پشت مرکب خلافت زخم است وپاى آن تاول. نه سوارى مى دهد به شما و نه راه مى رود براى شما.
داغ ننگ بر آن خورده است و نشان از غضب خدا دارد. رسوایى ابدى با اوست.
هر که به آن بیاویزد فردا در آتش خشم خدا که قلب ها را احاطه مى کند فرو خواهد افتاد.
بدانید که آنچه مى کنید در محضر و منظر خداست. و آنها که ستم کردند بزودى خواهند دانست که به چه بازگشتگاهى باز خواهند گشت. و من دختر آن کسى هستم که شما را از عذاب دردناک پیش رویتان خبر داد.
پس بکنید هر چه مى خواهید و ما هر عمل مى کنیم و منتظر باشید که ما منتظر مى مانیم.



نویسنده : سید حمید کلانتری » ساعت 7:32 عصر روز شنبه 87 خرداد 18